خاطرات سردار شهید علیرضا ناصری


شوخی با همرزمان

بعد از انتقال شهید ناصری از بیمارستان ایرانمهر تهران به بیمارستان شهدای عشایر خرم آباد ( اواخر مهر یا اوایل آبان سال ۱۳۶۷ ) به سبب رسم حسنه ای که در بین مردم ایران و بخصوص مردم لرستان می باشد ، از طرفی به لحاظ ارادت و علاقه ی اقوام ، دوستان ، همرزمان ، آشنایان و سایر اقشار مردم  و وابستگان شهید ناصری که تعداد آنان نیز کم نبود ، روزانه جمعیت زیادی برای ملاقات ایشان به بخش مجروحین بیمارستان شهدای عشایر خرم آباد مراجعه می کردند . معمولا ساعت ۱۴ تا ۱۶ که وقت ملاقات روزانه ( به نظرم آن زمان روزهای ملاقات یک روز در میان و روز های زوج به اضافه روز جمعه بود) بیمارستان بود ، در بخش مجروحین و عمدتا اتاق شهید ناصری واقعا غلغله بود . و اتاق ایشان از شلوغترین اتاقها در ساعات ملاقات و حتی غیر ملاقات بود .

بگونه ای که همانند بیمارستان ایرانمهر تهران ، علیرغم مراعات وضعیت کلی مجروحین ، در اینجا نیز بالاخره کادر پرستاری بخش نسبت به حضور روزانه ( وقت های ملاقات و غیر ملاقات ) این همه جمعیت و ملاقاتی معترض و شاکی شدند.  ولی چاره ای نبود و نمی شد به کسی بگوییم که ملاقات نیاید . علیرغم آنکه برای بیماران و کادر بیمارستان بخصوص بخش مجروحین ایجاد زحمت و نارضایتی می شد .

تعدادی از ملاقات کنندگان نیز که عمدتا از مسئولین مختلف بودند ،  معمولا در ساعات اداری و صبح که زمان ملاقات عمومی نبود و بیمارستان کمی خلوت تر بود و البته خودشان هم بهتر می شد که همدیگر را پیدا کنند،به ملاقات می آمدند .

 کادر بیمارستان و بخش مجروحین که سوپروایزر آن آقای سپهوند و پرستاران اصلی بخش نیز آقای صالحی و خانم میرزایی و خانم هدایت کارآموز مشغول در بخش (دختر خاله شهید ) بودند ، در طول مدت بستری شهید ناصری در بخش مجروحین بیمارستان شهدای عشایر بخصوص آقای صالحی و خانم هدایت زحمات زیادی برای شهید ناصری کشیدند و همکاری بسیار خوبی نیز با ما داشتند که جا دارد بعد از سالها که نامی از آنان به میان آمد از همگی به نیکی یاد کنیم و ضمن تشکر ، آرزوی توفیق روزافزون و سلامت و طول عمر با برکت برای آنان داشته باشیم . ( ان شاالله که همه در قید حیات هستند ) .

ضمن اینکه آقای دولتشاهی نیز به تناوب و وقتی که آقای صالحی نبودند کار پانسمان زخم های شهید را انجام می دادند و این برادر ارجمند نیز از پرستاران شهید ناصری بود .ایشان بعدا به نظرم هییت عزاداری حضرت ابوالفضل (ع) ناصرخسرو را تاسیس کردند و سالهاست که به رحمت خدا رفته اند که قدر دان زحمات این عزیز سفر کرده نیز هستیم و به روح آن بزرگوار فقید درود می فرستیم .

و اما یک روز به ما خبر دادند که  حاج نوری ( سردار نوری ) فرمانده وقت لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل ( ع ) و جمعی از فرماندهان لشگر که پیشتر و در نزدیک به ۳ ماه بستری شهید در تهران منتظر تشریف فرمایی آنان بودیم و به هر دلیل این انتظار محقق نشده بود ، قصد دارند به ملاقات شهید ناصری بیایند . در هر صورت صبح روز موعود فرا رسید و ایشان به همراه اکثر فرماندهان رده های مختلف لشگر که شاید قریب به ۲۰نفر یا بیشتر بودند ، تشریف آوردند .

تا جایی که ذهن بنده یاری می نماید ، همراه ایشان علاوه بر برادر ارجمند مرحوم علی عباسی و آقای محمود سبزواری از همکاران و همرزمان و دوستان نزدیک شهید در تدارکات لشکر ۵۷ که این دو برادر عزیز نیز بسیار زحمت کشیدند و هر دو بزرگوار هم در تهران و هم در خرم آباد بارها و بارها آمدند و مثل پروانه گرد دوست مجروح خود می چرخیدند و به هر شکل ممکن کمک می کردند، بخصوص آقای سبزواری که در تهران هم بارها آمدند و پیگیری کردند و از لشگر ۵۷ آمبولانس گرفتند و به همراه احتمالا آقای قلی ( از رزمندگان الیگودرز) ، شهید را از تهران به بیمارستان عشایر خرم آباد انتقال دادیم و در برگشت دوباره به تهران نیز به نظرم هم آقای قلی و هم آقای سبزواری بودند و آقای عباسی نیز بیشتر در خرم آباد بسیار زحمت کشیدند که خالصانه سپاسگزار لطف و محبت هر سه عزیز هستیم . به ویژه برای مرحوم عباسی آرزوی رحمت واسعه الهی داریم ؛ افراد دیگری همچون آقای ( سردار ) علیشاهی فرمانده تدارکات ، به نظرم آقای سید نعمت موسوی از مسئولین تدارکات و سایر همرزمان و فرماندهان رده های مختلف لشکر که گذشت زمان باعث گردیده که نام سایر دوستان به ذهنم نرسد ، برای عیادت تشریف آورده بودند .

به هر حال برادران همرزم شهید که همانگونه که عرض شد بسیاری از آنان بعد از قریب به سه ماه از تاریخ مجروح شدن ایشان ،برای اولین بار بود که به عیادت می آمدند و او را از نزدیک می دیدند ؛ وقتی با چهره تکیده شهید ناصری مواجه شدند و اثری از آن هیبت و جسم تنومند ایشان مشاهده نمی کردند ؛ بشدت متعجب و مغموم می شدند و پس از احوال پرسی و روبوسی با شهید در گوشه ای از اتاق بزرگی که به سبب وضعیت خاص شهید ناصری تنها بیمار اتاق ، صرفا ایشان بودند ، به دیوار تکیه می زدند و یا بر روی تعدادی صندلی که با همکاری بخش مجروحین قبلا برای این دوستان مهیا نموده بودیم می نشستد .

خلاصه همگی عیادت کنندگان با شهید ناصری احوال پرسی کردند و نشستند و یا در گوشه ای با حالتی متعجب و نگران به چهره تکیده اش به اصطلاح زل زده بودند و یا همانند سردار نوری که یادم هست ،دست زیر چانه گذاشته و در حالی که به شهید ناصری خیره شده بود به فکر فرو رفته بودند . فضای بسیار سرد و سنگینی بود و سکوت معنا داری بر فضای اتاق سایه افکنده بود .

شهید ناصری نیز در ابتدا با دیدن همرزمان خود هم خوشحال شد که بالاخره برخی از فرماندهان و دوستان و همرزمان خود را بعد از مدتها می دید و هم ناراحت به دلیل اینکه یاد دوران سلامت و جنب و جوش و حماسه آفرینی خود در میدان نبرد می افتاد. و شاید با مقایسه آن دوران و اکنون که اسیر تخت بیمارستان گردیده و تحرکی ندارد ،ناراحت می شد و این شرایط برای او آزار دهنده بود.

ولی پس از دقایقی که سکوت مطلق بر فضای اتاق حاکم شده بود و شاید دوستان همرزم ، فکر می کردند که شهید ناصری روحیه اش هم همانند جسمش تحلیل رفته است و وضعیت را بسیار بغرنج و نگران کننده می دیدند ، شهید ناصری با صلابت و صدایی رسا اما زخمی و محزون شروع به احوالپرسی با سردار نوری و سایر همرزمان نمود و با تک تک دوستان احوالپرسی کرد و به بنده و به نظرم یکی دو نفر از اقوام که برای کمک به بنده و برای پذیرایی مختصر از عیادت کنندگان محترم تشریف آورده بودند ،  گفتند که از دوستان  پذیرایی کنید و ما هم چند جعبه شیرینی و … را که قبلا تهیه کرده بودیم به همرزمان شهید تعارف کردیم ولی کسی رغبت به خوردن نمی کرد .

تا اینکه شهید ناصری خودشان تعارف کردند و مانند گذشته شروع به شوخی توام با وقار و متانت با دوستان همرزم کردند . اتفاقا احوال یکی از رفقای رزمنده و فرمانده که متوجه شدند در بین جمع نیست ، را هم پرسیدند که یکی از دوستان گفتند : ایشان هم قرار بوده که بیایند ولی با ماشین به یک موتوری زده اند و پای موتورسوار در این حادثه شکسته است و آن برادر دنبال درمان و پیگیری امور مصدوم رفته اند .

بنده نیز که نوجوان حدودا ۱۷ ساله ای بودم به شوخی گفتم دستشان درد نکند،  بنوعی انتقام پای شکسته پدرم را از ایشان گرفته اند که همگی به اصطلاح زدند زیر خنده ، شهید ناصری نیز با روحیه مثال زدنی خود به صحبت و شوخی با همرزمان  ادامه دادند و همه را از آن حالت ناراحت کننده خارج کردند . به شکلی که دوستان همرزم نیز شروع به صحبت کردند و جلسه عیادت روال یک دورهمی عادی و دوستانه به سبک روزهای خوش جبهه و جنگ و جمع های مملو از صمیمیت و دوستی و برادری رزمندگان را بخود گرفت و پذیرایی مجدد ما را اکثر دوستان پذیرفتند و شاید قریب  به یک ساعت یا کمی کمتر یا بیشتر با لبی خندان و روحیه ای خوب و امیدوارتر  به آینده و  بهبودی همرزم خود در حالی که این روحیه بالا و سرزندگی در عین درد و وضعیت نامناسب جسمی و آن شرایط خاص و شاید حاد ایشان باعث تعجب و تحسین اکثر قریب به اتفاق همرزمان شده بود ، با شهید ناصری خداحافظی کردند و از اتاق خارج شدند .

راوی : فرزند سردار شهید علیرضا ناصری

www.shahidnaseri.ir

m.naseri951024

ارسال دیدگاه
سوابق و فعالیت‌ها
_____ «بسم الله الرحمن الرحیم» _____
سلام بر همه مجاهدین راه خدا که از دستورات الهی بدون هیچگونه عذر و بهانه ای اطاعت و جانفشانی می کنند و سرانجام در راه خدا به شهادت می رسند.
سلام و درود خداوند به رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی فرزند پاک امام حسین ( ع ) و پرچمدار مبارزه با ظلم و استکبار در عصر حاضر، سلام و درود بر آن مجاهد نستوه که شب و روز ، یک لحظه از یاد خدا غافل نیست. کما این که مسئولیت سنگینی بر دوش دارد.
سلام و درود خدا بر ملت مسلمان ایران که از این مصیبت ها و گرفتاری ها خسته نشده و نمی شوند. امیدوارم که خسته نشوند تا انقلاب خود را به جهانیان صادر نمایند.
خدایا! به ما آنچنان قدرت و توفیقی عطا فرما تا هر کاری که انجام می دهیم تنها و تنها در راه تو و برای رضای تو باشد!
خدایا! تو را شاهد می گیرم و باز هم تاکید می کنم که هدف من فقط و فقط حرکت در مسیر مورد خواست و رضایت تو و انجام وظیفه بوده است!
الهی! بارها العفو گفته ایم، پس بحق خوبان درگاهت از خطاها و گناهان ما در گذر و قلم عفو بر روی گناهان و بدی های ما بکش!
شهید شدن آرزوی من است و از خدای خود می خواهم به جز شهادت در راه خودش، مرگم را قرار ندهد زیرا هیچ مقامی بهتر و بالاتر از شهادت نیست!